نامه من به تو...!

عزیزم زیبا ترین سلام ها را نثار پاکی وجودت می کنم و تنها برای تو می نویسم چون تو تنها زیبای منی
مهربان من چندی است که با صدای مهربانت مرا در آغوش گرم قصه هایت نکشیده ای و عاشقانه صدایم نکرده ای...!
گر چه بین من و تو فاصله ها سوها می کنند تنها این عشق توست که بودن را برایم آسان می سازد .
انقدر دل تنگ توام که هیچ چیز جز پناه بردن به مولفین رویاهایم و نوازش دست های گرمت مرا آرام نمی سازد ...
کجایی تو تا برایت بگویم بی تو چقدر تنهایم تنهای تنها
راز چشمانت را به من بگو و دستانت را به نوازش دستهای من بسپار ای که برای بودنت نبودن ها را می سوزانم ای که برای بودن چشم به راهم .....

بدون تو ...

بدون تو فقط سکوت
      چون همه چیز تویی

شب پر است از تو .....

                        خدا
هنگام ساختن تو تمام رنگها را از خود رنجاند
به روز تولدت حسودی می برند
         رو یاهایم ..
در تنها افق آویزان اتاقم
وقتی می یایی .........
ماسکی از ابر به روی می نهد
خورشید از شرم رخسارت ...
شب پر است از تو
کوچه پر است از تو
خیابان پر است از تو
شهر پر است از تو
ای همه جهان !
یک آیینه چشم به راهتم ...