انتظار ...

تکرار دوباره ی انتظار قدمهایت
مرا تا مرز خورشید می کشاند
و طراوت نفسهایت
واژه های آسمانی صداقت را برایم تکرار می کنند.
همیشه جای خالی اطلسهای نگاهت را
گوشه قلبم احساس می کنم.
نبودنت، بودن را معنا می کند؛
عشق به آمدنت، رفتن را آسانتر می سازد؛
و امید به آمدنت چشم دل را به روی حقیقت عشق می گشاید.
به سویت آمده ام
با پاهای برهنه
دستانی خسته و چشمانی گریان
آمده ام سهمم را از انتظارت بگیرم؛
و دلم را از نگاهت سیراب سازم
آمده ام نشانه ی لحظه های تنهایی ام را به تو بدهم
و از تو بخواهم که به سراغ سکوت نیمه شبهایم بیائی
بیا و دستانم را بگیر و مرا همراه با غزلهای آبی
به سرزمین آنسوی باغچه قلبت کوچ ده
بیا و صمیمانه قلبم را از شراب عشقت لبریز گردان
و خزان زندگیم را بهار باش
وانتظار را در لغت نامه ها معنا.
بیا که بودنت را تشنه ام
و انتظارت را خسته.
چشم به راهت هستم
تا افقهای دور
ای مهربانترینم

دلتنگم ...

وقتی که در خونه ی دل بسته میشه، دیگه هیچ جور نمیشه بازش کرد.
خیلی خسته هستم. داغونم. می دونم چرا . آخه میدونی چیه؟ حتما تو هم شنیدی که ترک عادت موجب مرضه!
آره ، هر صبح و شب داره صدام میزنه. میگه بی وفا دیگه پیشم نمی یای؟
خیلی وقته که فراموشش کردم.
داغونم. داغون
خدا جونم. تو هم صدامو می شنوی؟ منو تو تصویر داری؟
نوکرتم. یه دیقه همه ی کاراتو بی خیال شو ببین این بنده ی روسیاهت چی میگه.
جون هرچی مرده گوش کن!
ببین این دل واموندم چش شده. از خستگی دارم کلافه میشم. نمی دونم چه مرگم شده اما هر چی بیشتر دست و پا می زنم دارم بدتر غرق میشم.
حقیقتش، می دونی چیه؟ با تو هستم
آره با توام!
امسال از وقتی که عید شد، همش یه حادثه واسم خوب بود. تنها خوبی که از ۸۴ یادمه فقط همینه!
به جز این حادثه همش دارم بد میارم. پشت سر هم.
اما خیالی نیست.
تا تو با منی زمانه با من است
این شعر هم تقدیم به همهی دلهای تنگ اما نه سنگ!

وقتی که دلتنگ می شم و
همراه تنهایی می رم،
داغ دلم تازه می شه
زمزمه های خوندنم
وسوسه های موندم
با تو هم اندازه می شه

قد هزارتا پنجره
تنهایی آواز می خونم
دارم با کی حرف می زنم؟
نمی دونم، نمی دونم

این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیک تره
کاش می تونستم بخونم قد هزار تا پنجره

طلوع من، طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه

حالا که دلتنگی داره
رفیق تنهاییم می شه
کوچه ها نارفیق شدن
حالا که می خوان شب و روز
به هم دیگه دروغ بگن
ساعت ها هم دقیق شدن

تا سلامی دیگر یا علی./                  ۱۱۰

یادگاری ...

تو اون شام مهتاب کنارم نشستی ، عجب شاخه گل وار به پایم شکستی

قلم زد نگاهت به نقش آفرینی ، که صورتگری را نبود این چنینی

پریزاد عشقُ مه آسا کشیدی ، خدا را به شور تماشا کشیدی

تو دونسته بودی ، چه خوش باورم من

شکفتی و گفتی ، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی ، تو گفتی یه بیتاب

تا گفتم دلت کو ، تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی

تو یک جمع عاشق ، تو صادق ترینی

همون لحظه ابری ، رخ ماه آشفت

به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاری از اون لحظه ی ناب ، که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم ، تو هر شام مهتاب به یادت شکستم

تو از این شکستن خبرداری یا نه ، هنوز شور عشق به سر داری یا نه

تو دونسته بودی ، چه خوش باورم من

شکفتی و گفتی ، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی ، تو گفتی یه بیتاب

تا گفتم دلت کو ، تو گفتی که دریاب

قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی

تو یک جمع عاشق ، تو صادق ترینی

همون لحظه ابری ، رخ ماهو آشفت

به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

 

هنوزم تو شبهات اگه ماه داری ، من اون ماه دادم به تو یادگاری

هنوزم تو شبهات اگه ماه داری

من اون ماه دادم به تو یادگاری ، من اون ماه دادم به تو یادگاری

من اون ماه دادم به تو یادگاری ، من اون ماه دادم به تو یادگاری



 یه کسی گفته : اگه چیزی را مصرانه میخواهی ... اونو رها کن؛ اونوقت اگه برگشت تا ابد مال تو میمونه . اگر نه اون مال تو نبوده که باهاش شروع کنی...