انتظار ...

تکرار دوباره ی انتظار قدمهایت
مرا تا مرز خورشید می کشاند
و طراوت نفسهایت
واژه های آسمانی صداقت را برایم تکرار می کنند.
همیشه جای خالی اطلسهای نگاهت را
گوشه قلبم احساس می کنم.
نبودنت، بودن را معنا می کند؛
عشق به آمدنت، رفتن را آسانتر می سازد؛
و امید به آمدنت چشم دل را به روی حقیقت عشق می گشاید.
به سویت آمده ام
با پاهای برهنه
دستانی خسته و چشمانی گریان
آمده ام سهمم را از انتظارت بگیرم؛
و دلم را از نگاهت سیراب سازم
آمده ام نشانه ی لحظه های تنهایی ام را به تو بدهم
و از تو بخواهم که به سراغ سکوت نیمه شبهایم بیائی
بیا و دستانم را بگیر و مرا همراه با غزلهای آبی
به سرزمین آنسوی باغچه قلبت کوچ ده
بیا و صمیمانه قلبم را از شراب عشقت لبریز گردان
و خزان زندگیم را بهار باش
وانتظار را در لغت نامه ها معنا.
بیا که بودنت را تشنه ام
و انتظارت را خسته.
چشم به راهت هستم
تا افقهای دور
ای مهربانترینم

نظرات 1 + ارسال نظر
دکتر دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:05 ب.ظ

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد