صداکن مرا

 

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه
تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من
شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است

انتظار ...

تکرار دوباره ی انتظار قدمهایت
مرا تا مرز خورشید می کشاند
و طراوت نفسهایت
واژه های آسمانی صداقت را برایم تکرار می کنند.
همیشه جای خالی اطلسهای نگاهت را
گوشه قلبم احساس می کنم.
نبودنت، بودن را معنا می کند؛
عشق به آمدنت، رفتن را آسانتر می سازد؛
و امید به آمدنت چشم دل را به روی حقیقت عشق می گشاید.
به سویت آمده ام
با پاهای برهنه
دستانی خسته و چشمانی گریان
آمده ام سهمم را از انتظارت بگیرم؛
و دلم را از نگاهت سیراب سازم
آمده ام نشانه ی لحظه های تنهایی ام را به تو بدهم
و از تو بخواهم که به سراغ سکوت نیمه شبهایم بیائی
بیا و دستانم را بگیر و مرا همراه با غزلهای آبی
به سرزمین آنسوی باغچه قلبت کوچ ده
بیا و صمیمانه قلبم را از شراب عشقت لبریز گردان
و خزان زندگیم را بهار باش
وانتظار را در لغت نامه ها معنا.
بیا که بودنت را تشنه ام
و انتظارت را خسته.
چشم به راهت هستم
تا افقهای دور
ای مهربانترینم

دلتنگم ...

وقتی که در خونه ی دل بسته میشه، دیگه هیچ جور نمیشه بازش کرد.
خیلی خسته هستم. داغونم. می دونم چرا . آخه میدونی چیه؟ حتما تو هم شنیدی که ترک عادت موجب مرضه!
آره ، هر صبح و شب داره صدام میزنه. میگه بی وفا دیگه پیشم نمی یای؟
خیلی وقته که فراموشش کردم.
داغونم. داغون
خدا جونم. تو هم صدامو می شنوی؟ منو تو تصویر داری؟
نوکرتم. یه دیقه همه ی کاراتو بی خیال شو ببین این بنده ی روسیاهت چی میگه.
جون هرچی مرده گوش کن!
ببین این دل واموندم چش شده. از خستگی دارم کلافه میشم. نمی دونم چه مرگم شده اما هر چی بیشتر دست و پا می زنم دارم بدتر غرق میشم.
حقیقتش، می دونی چیه؟ با تو هستم
آره با توام!
امسال از وقتی که عید شد، همش یه حادثه واسم خوب بود. تنها خوبی که از ۸۴ یادمه فقط همینه!
به جز این حادثه همش دارم بد میارم. پشت سر هم.
اما خیالی نیست.
تا تو با منی زمانه با من است
این شعر هم تقدیم به همهی دلهای تنگ اما نه سنگ!

وقتی که دلتنگ می شم و
همراه تنهایی می رم،
داغ دلم تازه می شه
زمزمه های خوندنم
وسوسه های موندم
با تو هم اندازه می شه

قد هزارتا پنجره
تنهایی آواز می خونم
دارم با کی حرف می زنم؟
نمی دونم، نمی دونم

این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیک تره
کاش می تونستم بخونم قد هزار تا پنجره

طلوع من، طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه

حالا که دلتنگی داره
رفیق تنهاییم می شه
کوچه ها نارفیق شدن
حالا که می خوان شب و روز
به هم دیگه دروغ بگن
ساعت ها هم دقیق شدن

تا سلامی دیگر یا علی./                  ۱۱۰