صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه
تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من
شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
تکرار دوباره ی انتظار قدمهایت
مرا تا مرز خورشید می کشاند
و طراوت نفسهایت
واژه های آسمانی صداقت را برایم تکرار می کنند.
همیشه جای خالی اطلسهای نگاهت را
گوشه قلبم احساس می کنم.
نبودنت، بودن را معنا می کند؛
عشق به آمدنت، رفتن را آسانتر می سازد؛
و امید به آمدنت چشم دل را به روی حقیقت عشق می گشاید.
به سویت آمده ام
با پاهای برهنه
دستانی خسته و چشمانی گریان
آمده ام سهمم را از انتظارت بگیرم؛
و دلم را از نگاهت سیراب سازم
آمده ام نشانه ی لحظه های تنهایی ام را به تو بدهم
و از تو بخواهم که به سراغ سکوت نیمه شبهایم بیائی
بیا و دستانم را بگیر و مرا همراه با غزلهای آبی
به سرزمین آنسوی باغچه قلبت کوچ ده
بیا و صمیمانه قلبم را از شراب عشقت لبریز گردان
و خزان زندگیم را بهار باش
وانتظار را در لغت نامه ها معنا.
بیا که بودنت را تشنه ام
و انتظارت را خسته.
چشم به راهت هستم
تا افقهای دور
ای مهربانترینم